دموکراسی شاهنشاهی
- Admin

- Jan 16
- 4 min read
Updated: Nov 16

در راه تحقق دموکراسی شاهنشاهی
گناه من آن بود که حق داشتم.
ما به شما نوید و وعدۀ تمدن بزرگ با جزئیاتش را میدهیم و دیگران، فکر میکنم که به شما وعدۀ وحشت بزرگ بدهند. مقایسهاش با ملت ایران است.
(سخن شاهنشاه آریامهر اندکی پیش از ترک ایران)
اندکی بیش از یکسال پیش، آخرین کتاب من در تهران انتشار یافت، کتابی سراسر امید که در آن دیدگاهها و طرحهای خود را دربارۀ آیندۀ ایران به ملّتم عرضه داشتم.
آرزوی من این بود که آیندۀ ملت ایران افتخارآمیز، سعادتمند و پُر رونق باشد، آیندهای فراخور تاریخ چند هزار سالۀ کشورم که همواره یکی از سازندگان اصلی تمدن جهانی بوده است. آرزو داشتم که در آستانۀ هزارۀ سوم، ایران کامالً نوسازی شده، اقتصادش پُر رونق، جامعهاش مُتحوِّل و پیشرو باشد، مردمش از یک سطح آموزش مترقی برخوردار باشند و نظام سیاسیاش حکومت بر قوام مردم، یعنی بر یک دموکراسی واقعی، استوار باشد.
آرزو داشتم که نسلهای آیندۀ ملّتم با سربلندی و غرور، مقام واالیی را که شایستۀ آنانست در »خانوادۀ بزرگ انسانی« به- دست آورند و نقش و مسئولیت خود را در جهان ایفا کنند. امیدوار بودم سیاهیهای قرون وسطایی را که پنجاه سال پیش ایران از آن نجات یافته بود، برای همیشه از میهنم دور کنم و حکومت روشنایی و روشنبینی را، که چکیدۀ تمدن و فرهنگ ایرانیست، برای همیشه پابرجا سازم.
در تمام مدت پادشاهیام، من فقط به خاطر این آرمان بزرگ زیستم و کوشیدم، آرمانی که در شُرُفِ تحقُّقیافتن بود. برای رسیدن به این آرمان بزرگ، بهسختی کوشیدم، با دشواریها و موانع بسیار مبارزه کردم، با توطئهها و تحریکات فراوان مواجه شدم، با شرکتهای بزرگ و توانای خارجی و کارتلهای چندملّیتی ستیز کردم، حال آنکه بسیاری از مشاورانم مرا ازین مبارزه برحذر میداشتند. ممکنست من در طیِّ دوران سلطنتم اشتباهاتی مرتکب شده باشم، اما کوششم برای عظمت و اعتالی ایران هرگز خطا نبود.
هدف من از نوشتن این کتاب ]پاسخ به تاریخ[ اینست که نشان بدهم چرا درین راه تالش و ایستادگی کردم، نشان بدهم که چرا و چگونه کوشش کردم جامعهای بر اساس عدالت اجتماعی، و نه مُنازَعات طبقاتی، پیریزی کنم، جامعهای که در آن، همۀ گروهها و طبقهها به یکدیگر وابسته و همدل باشند.
حُسنِ تفاهم با همۀ کشورهای جهان، چه دنیای غرب، چه کشورهای سوسیالیست و چه ممالک جهان سوم، به من امکان داد که در صلح و صفا، این کوشش را برای ساختن ایرانی با تمدن بزرگ انجام دهم. وظیفۀ خود میدانم، درین کتاب، نشان دهم چگونه اکنون برای اضمحالل ایران کوشش میشود و میخواهند آنچه را در سایۀ تفضُّالت الهی و بهشکرانۀ شوق و شور و کوشش صمیمانۀ ملت ایران بهوجود آمده است، بهدست گروهی غیر مسئول نابود سازند.
این پاسخ من به تاریخ خواهد بود
سیاست داخلی ما از سه اصل الهام میگرفت :
مشارکت ،
عدم تمركز و توسعه و
تحکیم هرچه بیشتر دمکراسی.
خانه های انصاف، شوراهای داوری شوراهای ده و شهر و استان ، شهرداریها و استانداریها عوامل تحقق سیاست جلب مشارکت عمومی بودند مشارکت کارگران در سود خالص و سهام کارگاههای صنعتی میبایست ما را به جنبه اقتصادی این هدف نزدیک کند.
البته طبیعی بود که در اداره امور لشگری ژاندارمری پلیس، رهبری سیاست خارجی مالیه عمومی و نیز سیاست آموزشی اصل تمركز بايد مراعات گردد.
در قسمت اخیر کوشش ما بر آن بود که ضمن حفظ لهجه های محلی زبان فارسی را هر چه بیشتر بعنوان یکی از عوامل اصلی وحدت ملی در سرتاسر کشور گسترش دهیم .
ما عقیده داشتیم که دلبستگی به ده و شهر و منطقه منافاتی با عشق به وطن واحد ، یعنی ایران ندارد.
از دیدگاه من سیاست جلب مشارکت عمومی در اداره امور سیاسی مملکت ، میبایست بموازات اجرای اصل عدم تمرکز ، تحقق پذیرد.
براین منظور میبایست دستگاه اداری کشور زیرورو شود و کارمندانی صدیق ، دقیق، پرکار مبتكر و میهن دوست تربیت شوند. پیش بینی میشد که در سال ۱۳۶۰ سه میلیون نفر به تعداد کارگران ایرانی افزوده شود ولی ما این امکان را نیز داشتیم که در ۱۳۷ دانشگاه و موسسه آموزش عالی و صدها موسسه آموزشی حرفه ای و نیز از طریق دانشجویان خود در خارج از کشور هزاران مدیر و مهندس وطبيب و متخصص فنی و ...... مورد احتیاج مملکت را آماده کنیم تا بدین ترتیب در اداره امور وقفه وعدم تعادل پدید نیاید. بعلاوه نیروهای مسلح ایران بازار کار مناسبی را برای جذب جوانان ما تشکیل میدادند.
سلطنت و حکومت
تحقق دمکراسی، مسلما " بدون جلب مشارکت عمومی و اجرای اصل عدم تمرکز، امکان پذیر نبود.
در اینجا باید خاطره ای را ذکر کنم
روزی پدرم به من گفت، میل دارد کشوری برای من به ارث بگذارد که دارای سازمانهای قوی سیاسی باشد که بتوانند خود به خود امور مملکت را بگردانند. من در آن موقع خیلی جوان بودم و از این سخن آزرده خاطر شدم و آنرا تعبیر به عدم اعتماد پدرم نسبت به کفایت خود کردم.
هنگامیکه رضاشاه استعفا کرد و ایران به اشغال خارجیان درآمد دریافتم که با انتقال سلطنت و تاج و تخت به من آنهم در یک مشروطه سلطنتی قدرت بخودی خود به من انتقال نیافته است. همان زمان تصمیم گرفتم که باید برای ایران ، یک سازمان سیاسی و اداری قوی و متکی به مشارکت مردم فراهم کرد
شاید بتوان مرا سرزنش کرد که در اجرای اصل عدم تمرکز، تندروی کردم. من امیدوار بودم که حزب رستاخیز، بتواند آماده سازی و آموزش سیاسی افراد و آحاد جامعه را بخوبی انجام دهد. ولی چنانکه خواهیم دید این حزب با شکست روبرو شد.
تحقق مشارکت، اجرای اصل عدم تمركز، تفويض مدیریت امور عمومی به مردم انجام انتخابات آزاد در همه سطوح میبایست در چها رجوب سلطنت مشروطه جامه عمل بپوشد.
ایران همواره یک شاهنشاهی بوده و هست، یعنی ترکیبی از اقوام مختلف ، با زبانها ، مذاهب خلقیات و فرهنگهای متنوع وظیفه پادشاه همیشه تامین وحدت ملی و تحقق همبستگی میان ایرانیان بوده است ومن میکوشیدم که این رسالت را از طریق برپائی یسک دمکراسی شاهنشاهی انجام دهم.
تلفیق این دو کلمه با یکدیگر نباید موجب تعجب باشد: طبق قانون اساسی ایران پادشاه دارای اختیارات وسیعی است و میتواند اندیشه ها و
برنامه های خود را به قوه مجریه بقبولاند. ولی این اختیارات ناشی از ملت و مشروط به اصول قانون اساسی است. طبق قانون اساسی ایران پادشاه
سلطنت میکند نه حکومت .
از دیدگاه من دمکراسی شاهنشاهی عبارت بود از اتحاد همه اجزای تشکیل دهنده ملت ایران زیر پرچم و در داخل سرحدات مقدس سرزمین ما دمکراسی شاهنشاهی عبارت بود از اتحاد تمام گروهها و طبقات به منظور تلاش مشترک در راه ترقی میهن پس نباید تعجب کرد که این همه کوشش برای جلوگیری از پیشرفت ما و تحقق هدفهای ملی ما بعمل آمد.




Comments