top of page

مهندسی فریب اصلاحات و پاسداشت پیوند شاه و ملت

Updated: Sep 18

پیوند شاه و ملت



این مقاله بر پایه تحلیل تطبیقی– تاریخی استوار است و استدلال می‌کند که آنچه در نظام‌های دسته توتالیتاریستی و اقمار برآمده از مدل شوروی «اصلاحات» نام گرفته، درواقع نه فرایندی برای تغییر نهادی بلکه ساز و کاری برای مهندسی بقا و مشروعیت‌سازی صوری بوده است. معیارهای اصلاح واقعی را می‌توان در گشودگی رقابت سیاسی، امکان چرخش قدرت، مهار دستگاه قهر، وجود محدودیت‌های الزام‌آور حقوقی، آزادی جامعه مدنی و رسانه، و نهایتاً انتخابات غیرکانالیزه یافت. در فقدان این معیارها، اصلاحات چیزی جز سوپاپ اطمینان برای تخلیه کنترل‌شده نارضایتی‌ها نیست.


بررسی نمونه‌های گوناگون نشان می‌دهد که در شوروی، آلمان شرقی، لهستان، عراق، سوریه، یمن جنوبی، ایران، کوبا، نیکاراگوئه، ونزوئلا، کره شمالی، ویتنام، اتیوپی، لیبی، و افغانستان، یک الگوی ثابت تکرار شده است: مرکز قدرت انحصاری یا حزب مسلط، دستگاه امنیتی فراگیر با حق وتوی عملی، انتخابات کانالیزه‌ شده با مشارکت‌های رسمی نجومی، ایدئولوژی ابزاری برای توجیه وضع موجود، و جناح‌ بندی‌های درون‌ساختاری که بیشتر کارکرد نمایشی دارند تا کارکرد اصلاحی. این ویژگی‌ها نشان می‌دهد که «اصلاحات» در این نظام‌ها همواره نام دیگر مدیریت بحران مشروعیت بوده است.


پرسش اساسی این است که چرا در دل فقر ساختاری و سرکوب، همواره آمارهای مشارکت ۹۵ تا ۹۹ درصدی اعلام شده است؟ پاسخ را باید در سه سطح دید:


نخست، در سطح نمایشی، آمارسازی و تبلیغات رسمی عدد را به‌ عنوان خودِ پیام استفاده می‌کند. مشارکت بالا نمایانگر وفاداری عمومی نیست بلکه آیینی است برای نمایش قدرت.

دوم، در سطح ساختاری، اجبار اجتماعی و فشار امنیتی شهروندان را به رأی دادن وامی‌دارد و هرگونه نرفتن به پای صندوق می‌تواند به معنای هزینه‌های سیاسی، اجتماعی و حتی معیشتی باشد.

سوم، در سطح روانی، ترس از برچسب، تظاهر به تبعیت و امید کاذب به شاخه‌های نرم‌تر درون همان ساخت، مردم را به مشارکت در این نمایش وادار می‌کند.


این سه سطح در کنار هم، همان مناسک قدرتی را می‌سازند که ظاهر انتخابات را نگه می‌دارد اما معنای انتخاب را از میان می‌برد.

این الگو را می‌توان به ژن سیاسی شوروی بازگرداند. حزب واحد، دستگاه امنیتی فراگیر، انتخابات نمایشی و ایدئولوژی ابزاری، چهار مؤلفه‌ای بودند که شوروی صادر کرد. در اروپای شرقی این ژن بطور مستقیم مستقر شد؛ در خاورمیانه با پوشش سوسیالیسم عربی در عراق، سوریه و یمن جنوبی؛ در آمریکای لاتین با میانجی کوبا در نیکاراگوئه و ونزوئلا؛ در شرق آسیا در قالب کره شمالیِ جوچه و ویتنامِ عمل‌گرای اقتصادی؛ و در آفریقا و افغانستان از طریق اقتباس‌های نهادی. ج.ا نیز آخرین واحد همین الگوست که ژن شورویایی را با پوشش اسلام سیاسی ضدغربی بومی‌سازی کرده است. شبکه ولایت و سپاه در حکم حزب دوفاکتو عمل می‌کنند، وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران در جایگاه کا.گ.ب بومی قرار دارند، نظارت استصوابی شورای نگهبان همان مهندسی انتخابات را اجرا می‌کند و دوگانه اصلاح‌طلب و اصول‌گرا تکرار همان بازی درون‌ ساختاری است.


همین ژن شورویایی در معماری نیابت‌ها نیز بازتولید شد. پس از جنگ ۱۹۶۷، بلوک شرق برای ضربه زدن به آمریکا و متحدش اسرائیل، پشتیبانی سازمان‌یافته از گروه‌های مسلح ضداسرائیلی را به سیاستی محوری بدل کرد. سازمان آزادیبخش فلسطین و شاخه‌های مارکسیستی آن از آموزش و تسلیحات شوروی و اقمار اروپای شرقی بهره‌مند شدند. سوریه، عراق و یمن جنوبی بستر عملیاتی و لجستیک فراهم کردند. کوبا صدها چریک فلسطینی را آموزش داد و نشست‌های ضدصهیونیستی برگزار کرد. پس از ۱۹۷۹ج.ا نیز که خود از درون این روند سر برآورده، با وجود تفاوت شکلی ایدئولوژیک، به همین شبکه پیوست و حزب‌الله لبنان را با همکاری سوریه و با تکیه بر تسلیحات بلوک شرق بنا کرد. بنابراین، منطق شورویایی تنها دولت‌ها را نساخت بلکه در سطح نیابتی نیز ژن خود را بازتولید کرد.


ایران امروز را باید در این چشم‌انداز دید. دوگانه اصلاح‌طلب و اصولگرا، بازگویی همان منطق رقابت مجاز است که تنها برای حفظ ساختار به کار گرفته می‌شود. تجربه سه دهه نشان داده است که این بازی دیگر اعتباری ندارد و جامعه از توهم اصلاح عبور کرده است. اعتبار اجتماعی بازی جناحی فرو کاسته و الگوی مشارکت دیگر توان مشروعیت‌سازی ندارد. از سوی دیگر، با فشار جهانی بر روسیه و افول تدریجی ظرفیت آن، تکیه‌گاه خارجی این مدل نیز سست شده است. در سطح منطقه، تنش‌های نیابتی با اسرائیل همچنان در همان منطق ژنتیکی تداوم دارد، اما هزینه و فایده آن برای بقای نظام تغییر کرده است.


به این معنا، ایران در آستانه یک گذار واقعی قرار دارد: گذار از مهندسی اصلاحات به بازتعریف قواعد بازی سیاسی.در این نقطه، تفاوت بنیادین سامانه پادشاهی ایرانی با الگوهای پست‌ توتالیتاریستی روشن می‌شود. سرمایه سامانه پادشاهی پشتوانه مردمی آن است. این مشروعیت نه از حزب مسلط و نه از دستگاه امنیتی می‌آید، بلکه از پیوند تاریخی و فرهنگی با ملت برمی‌خیزد. سلامت و پاکی این نهاد خط قرمز گذار است، زیرا هرگونه نفوذ و آلایش به‌ ویژه از سوی جریان‌هایی که با روکش‌های نو در پی بازیابی اعتبار از دست‌رفته خود هستند می‌تواند این سرمایه را مخدوش کند.


برنامه‌های مدونی که امروز سامانه پادشاهی عرضه می‌کند دو مزیت کلیدی دارد:


نخست اینکه مسیر آینده را روشن می‌کند و نشان می‌دهد چه راهی وجود دارد و چه می‌تواند باشد؛


دوم اینکه سایر مدعیان را ناگزیر می‌سازد برنامه‌ای واقعی عرضه کنند، وگرنه دست خالی آنان آشکار خواهد شد.

درس ۵۷ این بود که بی‌برنامگی مدعیان، جامعه را به گرو گرفت و راه را بر استقرار الگوهای ایدئولوژیک گشود. امروز خواست برنامه دقیق و حمایت حداکثری از داشته‌های ملی پیش‌شرط برداشتن گام‌های استوار به‌ سوی آبادی ایران است.


این پژوهش نشان داد که آنچه در اقمار شوروی و دیگر نظام‌های پست‌توتالیتاریستی «اصلاحات» نام گرفت، هیچگاه اصلاح واقعی نبوده و تنها صورتکی برای مهندسی بقا بوده است. ملت ایران نیز از این تجربه عبور کرده‌اند و امروز در برابر مهندسی اصلاحات بی‌اعتبار ایستاده‌اند. اما آنچه اکنون بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد، پاسداشت سلامت سامانه پادشاهی است. سرمایه این سامانه نه در ابزارهای امنیتی یا مهندسی سیاسی، بلکه در پیوند تاریخی و طبیعی شاه و ملت نهفته است. اگر این پیوند، که میراث چند هزار ساله ایرانیت است، با نفوذ و آلایش جریان‌های بی‌وجاهت خدشه‌دار شود، هزینهه آن نابودی اعتماد ملی و دشواری بازسازی مشروعیت خواهد بود.


این هشدار در وهلهه نخست به درون سامانه پادشاهی است: هرگونه سهل‌انگاری در پاسداشت سلامت و پاکی این نهاد، فرصت را برای نفوذ بازماندگان اصلاحات مهندسی‌شده فراهم می‌کند. و در وهله دوم خطاب به خود مهندسان اصلاحات است: دوران شیادی سیاسی و کسب مشروعیت از راه فریب پایان یافته است؛ هیچ رخنه‌ای در سامانه پادشاهی برای شما دریچه بازگشت نخواهد گشود، بلکه به شتاب فروپاشی کامل شما خواهد انجامید.


در گذار تاریخی ایران، حقیقت روشن است:  سامانه پادشاهی گزینه‌ای است که می‌تواند با پشتوانه مردمی و پیوند ناگسستنی شاه و ملت، بنیانی نو و استوار برای آینده کشور بنا کند. هرگونه تأخیر در استقرار این سامانه به معنای طولانی‌تر شدن رنج ملت، فرسایش فرصت‌های توسعه و گسترش میدان برای بازیگران بی‌اعتبار خواهد بود. اما این تعلل، مسیر را تغییر نمی‌دهد؛ چرا که ملت ایران از مهندسی فریب اصلاحات عبور کرده‌اند و اکنون بر آستانه انتخابی سرنوشت‌ساز ایستاده‌اند. آینده ایران نه در تکرار الگوهای پوسیده، بلکه در پاسداشت این پیوند تاریخی است.


هشدار روشن است: هرچه این استقرار به تأخیر افتد، هزینه‌ها سنگین‌تر می‌شود، اما سرانجام، اراده ملت و حقیقت پادشاهی ایرانی راه خود را خواهد گشود.

Comments

Rated 0 out of 5 stars.
No ratings yet

Add a rating
bottom of page