ج. ا؛ ساختاری پُست توتالیتر
- آریا چَمروش

- May 16
- 3 min read
Updated: Sep 30

ج. ا؛ ساختاری پُستتوتالیتر با نفوذ خزنده و تسلط ایدئولوژیک (پروژه «نَم و سَمّ»)
ج. ا را باید نه یک پدیده بومی، بلکه واپسین بازمانده ساختارهای پستتوتالیتر دانست که از دل اندیشهها و تجربههای اتحاد شوروی بیرون آمدند. هرچند این نظام در ظاهر با نام دین و انقلاب معرفی میشود، اما در واقعیت، بر الگویی بنا شده که سلطه را نه صرفاً از طریق سرکوب مستقیم، بلکه از راه نفوذ خزنده، کنترل ذهنی و بازتولید پیوسته ایدئولوژی اعمال میکند.
برای درک بهتر این ساختار، از استعارهی «نَم و سَم» بهره گرفته شده است: نَم، نفوذ آرام و تدریجی در بافت جامعه؛ و سَمّ، تزریق مرگآور ایدئولوژیای که خرد، فردیت و اراده جمعی را میفرساید.
در نظامهای پستتوتالیتر، سرکوب متداول با فریب جایگزین میشود؛ حقیقت با ایدئولوژی عوض میشود؛ ترس به وفاداری نمایشی بدل میگردد؛ و هویت فردی در سایهی اطاعت محو میشود. افراد، بیآنکه بدانند، خود به نگهبانان زندان روانیشان بدل میشوند. ج. ا، با ترکیبی از ایدئولوژی اسلامی و چپگرایی انقلابی، ساختاری پدید آورده که همهی نهادهای رسمی و غیررسمی از آموزش گرفته تا دین و حتی خانواده در خدمت بازتولید این سلطهاند.
دو عنصر اصلی این ساز و کار، نَم و سَمّ، بطور مداوم در زندگی ایرانیان جریان دارند:نَم با ابزارهایی چون رسانههای حکومتی، نظام آموزشی و تبلیغات دینی، حقیقت را فرسوده و مرزهای آگاهی را محو میکند.سَمّ با مفاهیمی که عقل و آزادی را دشمن دین و ملت معرفی میکند، خرد جمعی را تضعیف کرده و جامعهای سرشار از انفعال و یأس میسازد.
نکته قابل توجه اینجاست که بسیاری از عاملان نیز قربانی همین ساختارند. بسیاری از نیروهای نظام، محصول همین دستگاهاند؛ کسانی که میان اطاعت و حذف، ناچار به اطاعت شدهاند. این چرخهی معیوب، با بهرهگیری از فقر، ترس، وابستگی معیشتی و تبلیغات سازمانیافته، قربانی و عامل را بهم بدل میکند.
با اینهمه، چنین نظامهایی دیر یا زود در برابر عقلانیت، حقیقت و اراده مردم فرو میپاشند. همانگونه که شوروی و بلوک شرق، با وجود ظاهر قدرتمند، در برابر فرسایش درونی فرو ریختند، ج. ا نیز به دلیل بحران مشروعیت، ناکارآمدی ساختاری و ناتوانی در پاسخگویی به نیازهای جامعه، محکوم به سقوط است؛ سقوطی که نه با تهاجم خارجی، بلکه با ناهماهنگی با زیست مدرن و خواست عمومی برای رهایی رخ خواهد داد.
در این میان، مبارزه نهفقط به معنای اعتراض خیابانی، بلکه به معنای بازیابی خرد، اعتماد و هویت است.
نخستین گام، آگاهیبخشی ژرف و همهجانبه است:فهم اینکه چگونه فریب خوردیم، چرا به اینجا رسیدیم، و چه بدیلی برای آینده داریم. این آگاهی باید فرهنگی، تاریخی و روانی باشد؛ از افشای ریشههای ایدئولوژی حاکم تا بازشناسی خرد ایرانی و سنتهای ملی، از جمله بازاندیشی سامانه شاهنشاهی بهعنوان یک بدیل پایدار، بومی و آزموده.
همزمان باید ساختارهای نَمگونه را خشکاند. این کار تنها از راه بازسازی اعتماد اجتماعی، تقویت نهادهای مدنی، رسانههای مستقل، پویشهای اخلاقمحور و گفتمانسازی همگانی ممکن است. باید تصویری تازه از «سرباز-قربانی» ترسیم کرد؛ کسانی که اگرچه ابزار نظاماند، اما هنوز انساناند و میتوانند به جامعه بازگردند. این تمایز میان آمران و تابعان، راهی است برای بازسازی مشروعیت فردی و آشتی با ملت.
گام مهم دیگر، ارائه یک آلترناتیو روشن، الهامبخش و قابل اجرا است. جامعهای که چشماندازی برای آینده نداشته باشد یا گذشتهاش را فراموش کرده باشد، زودتر تسلیم میشود. بازسازی گفتمانی بر پایه سامانه شاهنشاهی، توسعهگرایی، منزلت انسانی و حاکمیت قانون، نه در قالب شعار، بلکه در قالب برنامه، سیاست و الگوی حکمرانی باید ارائه شود.
و در نهایت، سازماندهی هوشمند و غیرمتمرکز، کلید عبور از شبکه مویرگی سلطه است. پلتفرمهای امن دیجیتال، شبکههای مقاوم و کنشهای غیرمتمرکز، فضای لازم برای اقدام مدنی را فراهم میکنند، بیآنکه در تیررس سرکوب قرار گیرند. از جمله این اقدامات میتوان به طرحهای سامانه پادشاهی ایران، تحت پشتیبانی شهریار ایران شاهزاده رضا پهلوی اشاره کرد که با شفافسازی، تقسیم وظایف و امکان مشارکت همگانی، بستر مناسبی برای پیوستن آگاهان به جنبش ملی فراهم آوردهاند.
گذر از ج. ا فقط یک تغییر سیاسی نیست؛ بلکه بازسازی تمدن، فرهنگ و روان جامعه ایران است. این نظام، با نَم و سَمّ، تار و پود این خانه را پوسانده؛ اما همانطور که دیوارهای نَمزده در برابر کوچکترین فشار فرو میریزند، این ساختار نیز در برابر خرد، آگاهی و اراده جمعی، توان ایستادگی نخواهد داشت.
بازسازی ایران از لحظهای آغاز میشود که ملت ایران تصمیم بگیرند و با شناخت چیستی و چرائی دقیق جمهوری اسلامی، به کنشی فراگیر، همگانی و آگاهانه دست زده و گذار از آنرا رقم بزنند.




Comments